هفته هفتم(1392)
سلام نی نی گلم،عشقم ، نفس بابایی دورت بگردم با این قلب کوچولوت.... دیشب با همسرم رفتیم مطب واسه دیدن قلب شما (92/1/17) ساعت 21، روی صندلی نشسته بودم و همچنان منشی رو نگاه میکردم تا اسمم رو بخونه وای مامان جون خیلی شب استرس آوری بود آخه قبلش توی اینترنت در مورد خارج از رحمی خونده بودم چون بعضی جنین ها خارج از رحم قرار میگیرند استرس اضطراب کل بدنم رو گرفته دوست داشتم جیغ بکشم تا این استرس خالی بشه ایکاش میشد.... تا اینکه ساعت 21:20 منشی من رو صدا زد ، وارد اتاق شدم اما پاهام مال خودم نبود نمیتونستم حرکت کنم لحظه ای حساس بود ترس از خارج رحمی ترس از نبود قلب خلاصه سرتون درد نیارم خانم دکتر گفت بخواب روی تخت تا صدای جوجه تو بشنوم استرس...
نویسنده :
فاطمه مهدوی
17:30